►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄
امدی ، جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا
نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب امدی
سنگدل این زودتر می خواستی، حالا چرا
عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک روز مهمان توام، فردا چرا
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم
دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا
چه که با این عمر های کوته بی اعتبار
این همه غافل شدن از چون منی شیدا چرا
شور فرهادم بپرسش سر به زیر افکنده بود
ای لب شیرین جواب تلخ سر بالا چرا
ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت
اینقدر با بخت خواب آلود من، لالا چرا
آسمان چون جمع مشتاقان پریشان میکند
در شگفتم من نمی پاشد ز هم دنیا چرا
در خزان هجر گل ای بلبل طبع حزین
خامشی شرط وفاداری بود، غوغا چرا
شهریارا بی حبیب خود نمیکردی سفر
این سفر راه قیامت می روی، تنها چرا
►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄
استاد شهریار
..*~~~~~~~*..
درس عشقی که شد از عهد دبستان از بر
سینه دفتر کند و دفتر و دیوان از بر
بلبل از دولت گل بود که در مکتب عشق
شد به هر زیر و بم نغمه و دستان از بر
یاد از آن مکتب عشقی که گلش بود و چو من
بلبلی داشت همه درس گلستان از بر
درک معنی غرض است ارنه به مکتبخانه
عم جزوش بود آن طفل سبق خوان از بر
هر کلیدی نگشاید در گنجینه راز
خلعت خواجه بود خواندن قرآن از بر
ساز خود همراه سوز دل آوازی کن
کوبه هر پنجه حریف است و به الحان از بر
صبحدم قرار زند بر سر دیوار،کلاغ
درس خود میکند این بچه شیطان از بر
هرگز از کاسب بازار نپرسی ره عشق
کوره حجره روان کرده و دکان از بر
مرد دانا نکند روی زر و سیم حساب
دارد این مسئله را مردم نادان از بر
درک بی مهری دنیاست کمی دیر آغاز
لیک هرکس کند این قصه به پایان از بر
از اجل پرس که آمار و نشانی ها را
فوت آب است و در مفلس و اعیان از بر
یا رب این دفتر ایام بگردان با ما
گو دگر صفحه کن از نسخه دوران از بر
شهریارا تو به تبریز نشستی و رقیب
شد به هر کوچه و پس کوچه تهران از بر
..*~~~~~~~*..
استاد شهریار
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
در پناه سایه ؛ رفتم سرو ناز خویش را
میهمان بودم مه مهمان نواز خویش را
بخت با من سازگار و ماه با من مهربان
شکر ها کردم خدای کار ساز خویش را
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
دو بیت از شعر ماه مهمان نواز از استاد شهریار
منظور از سایه در شعر هوشنگ ابتهاج متخلص به سایه هستش امید که لذت برده باشید
بایداز محشر گذشت
این لجنزاری که من دیدم
سزای صخرههاست
گوهر روشندل از کان جهانی دیگراست
►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄
عذر میخواهم پری
من نمیگُنجم در آن چشمان تنگ
با دل من آسمانها نیز تنگی میکنند
روی جنگلها نمیآیم فرود
شاخه زلفی گو مباش
آب دریا ها کفاف تشنه ی این درد نیست
بره هایت میدوند
جوی باریکه عزیزم راه خود گیر و برو
یک شب مهتابی از این تنگنا بر فراز کوهها پر میزنم
میگذارم میروم
ناله ی خود میبرم
میگذارم میروم
ناله ی خود میبرم
دردسر کم میکنم
چشم های خیره میپاید مرا
غرش تمساح میآید به گوش
کِبر فرعونی و سحر سامریست
دست موسی و محمد با من است
میروی وعده ی آنجا که با هم روز وشب را آشتیست
صبح چندان دور نیست
♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪
♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪
شعر بالا اثر استاد شهریار که برای معشوقه اش ثریا ابراهمی که در شعر ها پری مینامیدش خوانده شده
این فایل رو هم گوش بدید خیلی قشنگه دکلمه سکانس اخر سریاله شهریاره
[audio mp3="/uploads/2016/09/khengoolestan_shariar_veda.mp3"][/audio]
دانلود فایل ◄